از بازدید لذت ببرید.

۱۳ مطلب توسط «عباس جلالی نسب» ثبت شده است

والیبال

سلام
شما هم رفتین؟
منظورم بازی غیورمردانه بروبچ تیم ملی جلو آمریکا
دو تا سه هیچ جلوی آمریکا مدافع عنوان قهرمانی خیلی خوبه ها
بچه ها با بازیشون نشون دادن که تو این ورزشگاه نمیبازن و خیالمون رو از بابت صعود فینال با این دو تا بازیشون راحت کردن.
ما دو تا سه هیچ آمریکا رو زدیم. دو تا سه هیچ لهستانو می زنیم اون ور آمریکا هم میبره بعد ما دوتا سه هیچ روسیه رو میبریم بعد اونور بین لهستان و امریکا یه تیم به عنوان تیم دوم میاد بالا میریم فینال.
خداییش خیلی سخته این تماشاچیا از ساعت چار و نیم بعد از ظهر رفتن اونجا با زبون روزه و یه تیکه تشویق میردن
جالبه بدونین که آمریکاییا تا موقع اذان اب نخوردن در حالی که آب کنار زمینشون بود و بعد از طنین انداز شدن اذان مغرب دو تیم شروع به اب خوردن کردن که این جوان مردی امریکایی هارو نشون میداد.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عباس جلالی نسب

ما به اهداف بلندتری فکر میکنیم

الوار:
1- محمد مهدی مو سوی هرچگانی: مدیر کل یا همون سرگروه کارایی زیادی دارن این بزرگوار!! و کمک عرفان

2-عرفان عزیزی: مسوول ورزشی گروه یا همون کاپیتان (اطلاع رسانی ها و اگه برنامه ای بود (همه گیر) تو وبلاگ اطلاع رسانی میشه)!!

3-محمد امین عجم: سازنده مطالب هویجوری یا همون بی ربط و غیر منتظره!!

4- دانیال احمدوند: سازنده مطالبی که به شگرد او وابسته است یا همون خلاق و بازی با کلمات گر!!

5- عباس جلالی نسب: طنز پرداز گروه یا همون نمیدونم اسمش چیه!!

تمامی الوار قابلیت های یکدیگر را دارند.
۱۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
عباس جلالی نسب

دستفروش شگفت انگیز

قسمت 2 روز اول کار

با خودم گفتم نکنه ...

ناگهان دیدم یه ماهیتابه با سرعت بوگاتی ویرون داره به سمتم میاد. گرخیدم و مثل بروسلی از کمر خم شدم و ماهیتابه مماس دماغم از رو سرم به دیوار خورد و دیوار رفت تو. تا سرم رو برگندوندم دیدم یه کفگیر و یه ملاقه دارن میان و در همان حالت صدای ننم اومد که میگفت: ذلیل مرده زبونتو گاز بگیر دفعه ی آخرت باشه این جور حرفا رو میزنیا رضا. این همه زحمت بکش بچه بزرگ کن که بیاد بگه ننه مرده. ای زرشک!!! و همان حالتی که حرف میزد من را هم میزد. با لنگه کفش قدیمی اش به جانم افتاده بود. هی مرا کتک میزد و به من متلک می انداخت ومن هم هی گریه می کردم. 

خلاصه با کلی بد بختی از خونه زدم بیرون و اولین روز کار رو شروع کردم. رفتم و از مزرعه حاج مسعود 20 کیلو تخمه خریدم 30 هزارتومن و با یکی از وانت های اونجا که کرایه کرده بودم و با راننده ای که اجناس رو میورد اومدم و تو خیابون بهار وایسادم و رفتم روزنامه خریدم. و هی تخمه خوردم هی روزنانه خوندم. یه بچه اومد گفت تخمی کیلویی چنده؟

- کیلویی 7 تومن

- هفت هزار تومن؟

- نه په 7 تا تک تومنی؟

- گرونه

- نمی خری برو خریدار نیستی اصلا ما رو نگا کن داریم با بچه ی هفت هشت ساله سر قیمت تخمه چونه میزنیم چه قد بدبختیم.

راستشو بخواین کارو کاسبی رو بلد بودم ولی نه مثل آقا جون. خدا بیامرز هر روز که میرفت سر کارا هیچ وقت دست خالی بر نمیگشت.

تازه فهمیدم چه قدر بی عرضه ام. همون طور که فکر میکردم یه دستم زیر چونم بود و اون یکی دستم داشت تخمه رو بلند میکرد و میذاشت دهنم و منم تند تند میخوردم. یه جوری میخوردم که وقتی آخر روز تخمه رو کیلو گرفتم دیدم 15 کیلو بیشتر نمونده. تازه فهمیدم چرا گشنم نیست.

وقتی رسیدم خونه دیدم ننه پاش درد میکنه و نمیتونه تکونش بده.فهمیدم پاش شکسته. اسم اینو نمیشه ضد حال گذاشت. خیلی روز خوبی داشتم، در انتهای این روز شیرین پای ننمم هم شکست.

کلا فهمیرم به درد تخمه فروشی نمیخورم بعد نشستم با خودم فکر کردم دیدم چاره ای ندارم. مجبورم، مجبور...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
عباس جلالی نسب

کد آهنگ